یک مرد که شد خادم در جمع بزهکاران
یک فخر که ارزان شد بر دامن دینداران
یک مشت که پست آمد از آتش شب تیری
یک اشک بدست آمد از گوهر شبداران
***
مارا به طلب آمد از زخم فزون خواهی
زیرا که طرب از ما رنجیده به خون خواهی
بر لب چه تبسم ها خشکیدن و خشکیدن
از تب به جنون آمد این لذت تنهایی
****
یک عمر که خوش آمد بر کام دل مردان
تلخیست که میماند از آن شب سرگردان
میسوزم و میسوزم زان آتش جانسوزم
مردانه بیانگارید حرب است در این میدان
****
بر دست تهی آری آید چو یکی خنجر
صد تیر به افراز و صد ناله ی خون پرور
این عدل که دفنی شد در باور هر یاری
نامیست نمیماند در کلبه ی لا پیکر
***
دیریست که مردان زاییده ی زاینده
رفتند و نمیماند این دلهره پاینده
صد خون برادر ها چون لاله به خون دارد
روزی ز پی یادش دردیست گدازنده
****
امید مرا باشد روزی که بزرگانم
از طفل مرا بیرون دانند ز مردانم
خود خویش برم از خاک سر ایرانی
پای بد و نومیدی بر خاک بلرزانم
آرزو